۱۳۸۷/۸/۷

نمي دانم...



نمي دانم.
شايد باران چيزي را به خاطرم آورده باشد
كه دلم مي خواهد گريه كنم.

ð

در نيم روز گرفته يِ چند شنبه
از نمي دانم كدامين فصل
چه ناگهان و با شكوه مي گذري
از منظر دلتنگي هاي من.

چه با وقار.
چه بي خبر.

و فاصله ي بين ما را
باران
پر كرده است.

ð

نمي دانم.
شايد باران چيزي را به خاطرم آورده باشد
كه دلم مي خواهد گريه كنم.

شهرام غلامي

هیچ نظری موجود نیست: