۱۳۸۸/۲/۱۴

هيچ كس مزه ي تنهايي...



هيچ كس مزه ي تنهايي گندم ها را
نچشيده است هنوز.

ð

و صدايي آبي.
و صدايي تنها.
يك پرنده پرواز.
عطر دل چسب و پذيرا.
عطر يك مزرعه خاك.
عطر گندم زاري زرد
در جوار تابستان.

سايه هاي خسته
در پناه‌ ِ كاه گل ِ ديواري.
پچ پچ ممتد جوي
با گل زرد سكوت.

و من اين جا
تنها
رنگ هر زمزمه را مي بينم.
و صداي رنگ ها را
هر طرف مي شنوم.

ð

هيچ كس مزه ي تنهايي گندم ها را
نچشيده است هنوز.



شهرام غلامي



۱ نظر:

م.پارسا گفت...

سلام استاد
من كه هنوز در پله اول هرم مازلو سردرگم هستم و گندم را فقط براي سير شدن دوست دارم چه نياز به شنيدن رنگ ديدنيها دارم.
مگر دوست مدد دهد تا دلنوشته اي از شما صداي خوردنيها را در گوشم زمزمه كند.