۱۳۸۷/۱۱/۱۱

آرزوها مكدر شدند...



آرزو ها مكدر شدند.
گريختند.
ريختند.
محو شدند.
همچون پژواك صدايي تنها
كه اندك اندك از آهنگ مي افتد.
مي افتد.
مي افتد.
و مي ميرد.

ð

سال ها گذشت.
از همه چيز
سال ها گذشت.
و هيچ چيز
هماني نيست، كه بود.
و هيچ كس
هماني نيست، كه بود.

ð

آرزو ها مكدر شدند.
گريختند.
ريختند.
محو شدند

شهرام غلامي




هیچ نظری موجود نیست: